هانیه زهراهانیه زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

فرشته های زندگی

کادوی تولد

هدیه زهرا جان چون شما دختر خیلی خوبی بودی و هستی مامان و بابا برای کادوی تولد فکر کردن چی از همه بیشتر خوشحالت می کنه و در یک مراسم تحقیقاتی بزرگ به این نتیجه رسیدند که در این مرحله هیچ چیز به اندازه دوچرخه شمارو شاد نمیکنه برای همین یک چرخ قرمز زیبا به عنوان کادو تولد پایان 3 سالگی دریافت نمودی هانیه زهرا جان برای شما هم در یک عملیات بازدید از اسباب بازی فروشی ها و کم کاری در ساعت اداری اسب سفیدی خریداری شد که به قول بابا آرزوی مامان براورده بشه و به شما برای تلاش شبانه روزی و پایان 1 سالگی هدیه داده شد ولی خوشبختانه کادوی هردوی شما عزیزان مورد توجه قرار گرفت و شما بیشتر از آنکه ما فکر می کردیم خوشحال شدید ...
12 خرداد 1390

تولد

٣ خرداد به مناسبت روز تولد حضرت فاطمه زهرا و تولد ١ سالگی هانیه زهرا جان یک تولد مشترک برای این دو خواهر دوست داشتنی برگزار شد و مهمانان عزیز قبول زحمت نموده و به منزل ما شرفیاب شدند و شادی مارا دوچندان نمودند انشاالله درزیر سایه فاطمه زهرا و الگوپذیری از این بانوی بزرگ سالیان سال به عنوان دختران نمونه بدرخشید ...
12 خرداد 1390

عید

بعد از سالی ماهی مامان تشریف آوردند خاطرات مسافرت عید رو برامون بذارن تو سایت ولی دیدن یادشون رفته عکسارو بیارن برای همین فعلا عکسای مهمانی عیدانه مارو ببینید تا روزهای بعد     ...
31 فروردين 1390

سال نو

سلام به سال جدید آغاز سال ۱۳۹۰ مبارک به امید سال زیبا و با موفقیت برای همه دخترای ناز مامان خوشحال می شم پیروزی و موفقیت شمارو تو این سال ببینم هممون یک سال بزرگ شدیم و به امید اینکه توانایی هامون هم به اندازه یک سال بزرگتر بشه 
20 فروردين 1390

شب یلدا

بعد از گذشت یک هفته از شب یلدا هدیه زهرا جان دختر گلم تو با دوستات و خاله مرجان برای جشن شب یلدا رفته بودی سرزمین شادی که فک می کنم بهت خیلی خوش گذشت چون خیلی خوشحال بودی یدونه هندونه سبز و گلی هم جایزه گرفتی یه شعر قشنگم یاد گرفتی هانیه زهرا جان شما هم دیگه بزرگ شدی ماشاالله برای خودت بدون کمک می شینی خیلی چیزا هم می تونی بخوری عزیزم     دوستون دارم گلای مامان   ...
18 اسفند 1389

بیماری

هانیه زهرا عزیز مامان شما یک هفته سرماخوردگی بدی داشتی خدارو شکر که خوب شده ولی عزیز مامان 100 گرم وزنت کم شد هدیه زهرا جان ولی شما عزیزم از دیروز سرما خوردی دکتر گفته تا سه شنبه مهد نری شماهم ازخداخواسته پیش مامانی موندی دیشبم خیلی تب داشتی خداکنه زودزود خوب بشی عزیزم شما دیروز ظهر موقع ناهار دستات و بردی رو به آسمون و گفتی خدایا منو شفا بده بعد که همه گفته آمین رو کردی بهشون و گفتی من واسه خودم دعا کردم خدایا هیچ بچه ای مریض نشه ...
18 اسفند 1389